چرخش به راست و دوری از مواضع پایه ای کمونیسم کارگری و منصور حکمت یک نتیجه و بازتاب تغییر و تحولات اجتماعی و محصول عملکرد سیاسی گرایشات پوپولیستی و توده ایستی حاکم بر "حزب کمونیست کارگری" و "حزب حکمتیست" است. یک شبه خواب نما نشده اند. مدتی است که در مسیری پا گذاشته اند که نتیجه ای جز مواضع کنونی نمیتوانست داشته باشد. خیزش عظیم توده های مردم برای سرنگونی رژیم اسلامی به این سیر تغییر و تحولات شتاب فزاینده ای داده است بطوریکه شناخت برخی از مواضع کنونی این احزاب از مواضع پایه ای کمونیسم کارگری در قبال حاکمیت اسلامی و مبارزات سرنگونی طلبانه توده های مردم امری غیر ممکن شده است. این یادداشت نقدی به مواضع اخیر "حزب کمونیست کارگری" در قبال اصلاح طلبان حکومتی و نگرش پوپولیستی حاکم بر این نقطه نظرات است.
"در کنار مردم"٬ "همراه ما مردم"
هیچ استدلالی به اندازه کلام صریح و روشن رهبری این جریان نشاندهنده عمق این مواضع پوپولیستی و راست آنها نیست. حمید تقوایی در برنامه "گفتار روز حمید تقوایی٬ سه شنبه ۱۳ مرداد" تحت عنوان "جنگ جناحها و جنگ مردم" میگوید: "جناح موسوی٬ جناح به اصطلاح مغضوب٬ جناح مغلوب تا جائیکه دارد علیه احمدی نژاد و خامنه ای می جنگد در کنار مردم است." (دقیقه ٢۱:۴۵) این مواضع ناشی از یک اشتباه لفظی در یک بیان شفاهی نیست. ناشی از لغزش زبان و یا لکنت فکری در یک برنامه زنده تلویزیونی نیست. سیاست بیان شده توسط یک کادر کم تجربه این حزب نیست که میتواند درک یا فورمولبندی نادرستی از مواضع رسمی حزب ارائه دهد. خیر٬ یک سیاست رسمی است که از زبان بالاترین مرجع سیاسی این حزب٬ یعنی لیدر حزبی٬ بیان شده است. نگرش سیاسی ای است که بروزات متعدد آن را در عرصه های متفاوت شاهدیم. بی دلیل نیست که ایشان چند دقیقه بعد در همان گفتار بار دیگر تاکید میکند که "تا جائیکه اینها می آیند و علیه خامنه ای٬ علیه احمدی نژاد٬ یا علیه دادگاههای فرمایشی٬ یا تنفیذ٬ یا تحلیف و غیره صحبت میکنند٬ ما میگوئیم دارید همراه ما مردم حرکت میکنید" (دقیقه ٢۴:۴۰) برای ما اتخاذ این مواضع تعجب آور نیست. عمیقا تاسف آور است. ما تمامی اجزاء این نگرش فکری پوپولیستی را میشناسیم٬ بر علیه آن جنگیده ایم. به نکات متعددی در این چهارچوب باید اشاره کرد.
۱- این یک سیستم فکری عمیقا پوپولیستی است. مبنای نگرش این جریان در برخورد به کشمکشهای جاری در جامعه نه تاکید بر تقابل جنبشهای اجتماعی و جدال جاری طبقاتی بلکه تقابل "مردم و ارتجاع" و یا به بیان قدیمی تر پوپولیستی "تقابل خلق و ضد خلق" است. در این سیاست طبقات اجتماعی٬ جنبشهای اجتماعی در یک ظرف واحد قرار داده شده و در هم مستحیل میشوند. تخاصم اهداف و منافع متفاوت اجتماعی و طبقاتی تماما به کناری گذاشته میشود. بخشهایی از طبقه حاکم و حتی بخشهایی از خود رژیم سیاسی حاکم٬ که در برپایی بزرگترین قتل عامهای تاریخ کنونی ایران شریک و سهیم بوده اند٬ در کنار طبقه کارگر و در "صف مردم" و ملقب به "همراهی با مردم" میشوند. این سیاست بدون تردید در یک قدم آنطرف تر به اعلام حمایت صریح خود از "مبارزات" این جناح از حاکمیت سیاه اسلامی٬ البته بشرط آنکه و مسلما "تا جائیکه علیه خامنه ای و احمدی نژاد باشد"٬ تبدیل خواهد شد. همانطور که اکنون یکی از اعضای دفتر سیاسی این حزب قادر به کشف جریان "سبز انقلابی" شده و از نقد "رادیکال" خاتمی به وجد آمده است!؟
اتخاذ چنین مواضعی عملا منجر به باز گذاشتن دست جناح اصلاح طلب حکومتی در مهار و کنترل مبارزات مردم آزادیخواه و برابری طلب و قرار دادن آن در چهارچوب دعواهای جناحی و مقابله با جناح دیگر رژیم اسلامی است. این سیاست در شرایطی که اوج گیری مبارزات مردم عملا امکان سازش و بند و بست میان جناحهای رژیم اسلامی را کور کرده است٬ در شرایطی که جناح راست حاکم در تقلای ارتجاعی خود مبنی بر حفظ رژیم اسلامی کمر به حذف جناح اصلاح طلب خود بسته است٬ در شرایطی که جناح اصلاح طلب حاکم میداند که بقاء خود و تداوم نظام مطلوبش در این شرایط در گرو مقابله با جناح راست است٬ عملا بیشترین کمک به این جناح در جدال جناحی و در تلاش ارتجاعی برای قالب زدن به مبارزات توده های مردم سرنگونی طلب است. این نگرش دارای شباهتهای مهمی با نگرش جریانات اصلاح طلب و توده ایستی در قبال دعواها و کشمکشهای جناحی است. تنها تفاوت در این است که دفاع شان از "مبارزات این جناح" مشروط و تا زمانی است که این جناح علیه "خامنه ای و احمدی نژاد می جنگند".
این مواضع در تقابل کامل با مواضع رسمی حزب کمونیست کارگری در دوران منصور حکمت است. یک نگاه اجمالی به بیانیه دفتر سیاسی حزب در آن دوران عمق ضدیت این سیاستهای پوپولیستی را با مواضع کمونیسم منصور حکمت در قبال این جناح رژیم اسلامی نشان میدهد. "یک فصل مشترک همه شاخه های اپوزیسیون طرفدار رژیم در تقسیم رژیم اسلامی به جناحهای "مترقی و ارتجاعی"٬ "مردمی و ضد مردمی" و غیره است." (منصور حکمت٬ قطعنامه دفتر سیاسی در باره "انتخاب خاتمی و عروج مجدد "اپوزیسیون طرفدار رژیم") و این عین سیاستی است که اکنون به مبنای ارزیابی رهبری "حزب کمونیست کارگری" از جناح اصلاح طلب حکومتی تبدیل شده است.
٢- تاثیرات مخرب این سیاستها و نگرش پوپولیستی فقط به اتخاذ سیاستهای راست در قبال یک جناح از حاکمیت اسلامی محدود نمیشود. سیاستهای ناشی از این نگرش در قبال جنبش ناسیونالیسم پرو غربی به همان اندازه مخرب و راست است. جنبش ناسیونالیسم پرو غربی یک جنبش تماما ارتجاعی و دست راستی است. هدفش در مقابله با رژیم اسلامی ایجاد یک نظام تا مغز استخوان ضد کارگر و استثمارگر و تماما پرو غربی و مبتنی بر هویت ناسیونالیستی است. این جنبش اساسا یک اردوی سرنگونی طلب در جامعه است. خواهان کنار زدن رژیم اسلامی و ایجاد نظامی است که از موضع قدرت و برتر بتواند تلاش طبقه کارگر و کمونیسم و مردم آزادیخواه و برابری طلب را در هم بکوبد. قادر شود بدون دغدغه به انباشت سود و سرمایه بپردازد و موانع حرکت کاپیتالیسم را از سر راه بردارد. هیچ رکن مترقی و آزادیخواهی در سیاستهای این جنبش وجود ندارد. یک نتیجه حاکمیت و غلبه سیاستهای پوپولیستی در این حزب تغییر سیاست و نگرش نسبت به این جنبش و جریانات متعدد آن است. راهی دوری نباید رفت. نیرویی که جناح اصلاح طلب حکومتی را بخاطر "مبارزاتشان علیه خامنه ای و احمدی نژاد" ملقب به مدال "همراه مردم" و "در کنار ما مردم" میکند٬ بدون تردید در قبال جنبشی که در این سه دهه سهمی در جنایت رژیم اسلامی نداشته است بلکه حتی تاریخ معینی در جنبش خویش در مبارزه علیه جناح حاکم و حتی کل رژیم اسلامی داشته است٬ نمیتواند سیاستی متفاوتی در قبال این جریانات اتخاذ کند. این سیاست پوپولیستی ناچار است که مدالهای "افتخار" رنگین تری به این جنبش ارتجاعی اهداء کند. آنها را نیز نیرویی "مردمی"٬ "همراه مردم" و "در کنار ما مردم" قرار دهد. کنار گذاشتن مواضع پایه ای کمونیسم کارگری در قبال این جنبش ارتجاعی و پرو غربی یکی دیگر از نتایج مخرب سیاست پوپولیستی حاکم بر این حزب است. این سیاست تا به آنجا پیش رفته است که اکنون سیاست اتحاد با "نیروهای سرنگونی طلب" از جمله جریانات راست پرو غربی و سلطنت طلبها به یک سیاست این جریان تبدیل شده است. سیاستی که یکی از کادرهای رهبری این جریان اینگونه آن را فورموله کرده است: ""مرگ بر دیکتاتور"٬ "مرگ بر خامنه ای"٬ "مرگ بر جمهوری اسلامی"٬ "حکومت مذهبی نمی خواهیم"٬ "مرگ بر روسیه" و غیره همگی فرم های متفاوتی از شعار سرنگونی رژیم اسلامی هستند٬ این شعار متحد کننده است و تقریبا تمامی جریانات سرنگونی طلب چه راست پرو غربی و چه چپ کمونیست را متحد می کند." (تاکید از من است) این حزب در شرایطی که اردوهای متفاوت سرنگونی طلب٬ اردوهایی که به قطبها و جنبشهای متفاوت اجتماعی تعلق دارند٬ همگی به سقوط رژیم اسلامی بمثابه گامی در ایجاد نظام سیاسی مطلوب خود نگاه میکنند و جدال میان افق و آلترناتیو و افق های متفاوت این جنبشها با پیشروی جنبش سرنگونی طلبانه توده های مردم شدت گرفته است٬ بجای شدت بخشیدن به نقد سیاستهای این جریانات عملا به دنبال روی از آنها و طرح شعارهای متحد کننده و همراهی با آنها بر آمده است. عمیقا تاسف آور است.
۳- "حزب حکمتیست" و "حزب کمونیست کارگری" هر کدام گوشه ای از نگرش و سیاست توده ایستی را در برخورد به جامعه و حاکمیت بیان میکنند. سیاست "حزب حکمتیست" در ارزیابی از جوهر اعتراضات جاری و موقعیت جناح اصلاح طلب حکومتی در جامعه در تطابق غیر قابل انکاری با سیاست جریانات توده ایستی قرار دارد. اما سیاست "حزب کمونیست کارگری" در حمایت مشروط از این جناح در مقابله با جناح راست در تطابق با نگرش توده ایستی است. هر کدام از این احزاب در یک رکن سیاستشان با جریانات توده ایستی شریکند٬ و این آینده اجتناب ناپذیر چرخش به راست در این جریانات است. اتخاذ سیاستهای نیمه توده ایستی - نیمه پوپولیستی.
"حزب حکمتیست" با نفی مبارزات توده های مردم و قرار دادن تمامی این اعتراضات در جیب جناح اصلاح طلب حکومتی و جنبش ارتجاعی کنونی آنها٬ جنبش سبزها٬ عملا خود را رو در روی مبارزات مردم قرار داده است. آنها هم مانند این جریانات توده ایستی بر این باورند که مردم نه برای سرنگونی رژیم اسلامی و پایان دادن به سه دهه حاکمیت اسلامی بلکه برای گرفتن شمشیر خونین اسلام از دست جریانات حاکم و دادن آن به دست پسر عموها و برادران تنی آنها در جناح "خط امامی های" سابق و جریانات سازمان دهنده و رهبری کننده "سبزها" به میدان آمده اند! باور نکردنی است اما بیان واقعی موضع سیاسی این جریانات است. این جریان مانند تمام توده ایست ها مبارزات جاری در جامعه را که دارای سه جناح٬ جناح راست٬ جناح اصلاح طلب حکومتی٬ و جناح مردم است٬ به جدال دو جناح رژیم حاکم در جامعه تنزل داده است. کاری که تمامی جریانات توده ایستی و دوم خردادی سابق با هزار و یک عوامفریبی برای سالیان سال به آن مشغولند. در طرف دیگر خط حاکم بر "حزب کمونیست کارگری" با چرخش به راست و تعمیق در مواضع پوپولیستی خود عملا یک جناح از رژیم اسلامی را٬ که به همان اندازه در تمامی تاریخ سه دهه جنایت رژیم اسلامی سهیم بوده است٬ "در کنار ما مردم" و در صف "مردم" قرار داده است. این سیاستها چنانچه صریح و همه جانبه مورد نقد نیروهای کمونیسم کارگری قرار نگیرد میتواند تاثیرات مخرب تری در خلع سلاح کردن مبارزات سرنگونی طلبانه توده های مردم و تحقق آزادی و برابری و رفاه ببار آورد.
سرنگونی رژیم اسلامی یا سرنگونی دولت احمدی نژاد؟
قرار دادن جناح اصلاح طلب حکومتی در "صف مردم" نمیتواند به تقلیل مبارزه علیه سرنگونی کلیت رژیم اسلامی منجر نشود. نتایج این سیاست مخرب تا همین جا بعضا روشن شده است. خارج کردن برخی از سران رژیم اسلامی از جمله رفسنجانی٬ خاتمی و موسوی از لیست افرادی است که باید به جرم جنایت علیه مردم محاکمه شوند٬ یک نتیجه چنین سیاست سازشکارانه و راستی است. رکن مهمتر اما تقلیل سیاست مبارزه برای سرنگونی رژیم اسلامی به سرنگونی "دولت احمدی نژاد" است. حمید تقوایی در همانجا میگوید: "هدف مستقیم حمله ما امروز این است که دولت سرکار یعنی خامنه ای و احمدی نژاد را کنار بزنیم." و این یک سیاست شناخته شده توده ایستی است. تقلیل مبارزه برای سرنگونی کل رژیم اسلامی به مبارزه برای سرنگونی "دولت سر کار"٬ دولت احمدی نژاد٬ سیاست بخشهای عمده جناح اصلاح طلب حکومتی و دنبالچه های توده ای و اکثریتی آن در شرایط کنونی است. اتخاذ این سیاست یک کج فهمی سیاسی و یا اشتباه تاکتیکی و نتیجه برخی تغییر و تحولات حاضر در حاکمیت اسلامی نیست. نتیجه مستقیم قرار دادن یک جناح از رژیم اسلامی در "همراه ما مردم" است. در این سیاست بخشهای دیگر رژیم اسلامی٬ مانند باند رفسنجانی و خاتمی و سایر جریانات حکومتی که کماکان در مصدر امور هستند و هنوز منتظر الخدمت نشده اند عملا شامل "بخشودگی" و "معافیت" از مبارزات توده های مردم سرنگونی طلب شده اند.
شاید در مقابله با ما استدلال کنند که مگر جدال جناحها را نمی بینید؟ مگر نمی بینید که یک جناح اساسا حاکم شده است؟ در پاسخ باید تاکید کرد که جدالهای جاری در جامعه ایران نه دو طرف بلکه سه طرف دارد. بعلاوه مستقل از اینکه جدال جناحهای رژیم اسلامی چه دینامیسمی به خود بگیرد٬ تلاش برای کسب هژمونی یا تلاش برای حذف جناحی٬ تقابلشان در هر شکلی کماکان بخشی از جدال جناحهای رژیم اسلامی حاکم است و نه هیچ چیز دیگر. بعلاوه تقلیل مبارزه علیه "رژیم" اسلامی به مبارزه علیه "دولت سرکار" یک سیاست تماما توده ایستی است. این سیاست سابقه دیرینه ای در جنبش ملی اسلامی و در عین حال تاریخ معینی در حزب کمونیست کارگری دارد. اگر در زمان عروج خاتمی و جنبش ارتجاعی دوم خرداد ما شاهد شکل گیری یک جریان "دوم خردادی" در حزب بودیم که نهایتا بخشی از کادرهای این حزب را با خود برد٬ در زمان عروج احمدی نژاد در حاکمیت اسلامی ما شاهد تلاشی بودیم که میکوشید مبارزه علیه رژیم اسلامی را تحت لوای "تیز کردن" سیاستها و شعارهای خود به مبارزه علیه جناح راست و دولت احمدی نژاد محدود کند. حمید تقوایی و مصطفی صابر در قطعنامه ای که به هیات رهبری وقت حزب ارائه دادند خواستار آن بودند که حزب شعار "سرنگونی دولت احمدی نژاد" را اتخاذ و در دستور تبلیغاتی خود قرار دهد. این سیاست در آن زمان توسط ما و بخشی از همین رهبری بعنوان یک سیاست توده ایستی و راست نقد و به کناری زده شد. اما اکنون رسما و بی پروا همین سیاست در دستور این حزب قرار داده شده است.
گوشه هایی دیگر از تارخ چرخش به راست
اتخاذ این سیاستها محصول یک تاریخ سیاسی معین است. اتفاقی یک شبه نیست. ناشی از کج فهمی٬ اشتباه تاکتیکی در سیاست و یا عدم شناخت از یک جناح رژیم آدمکشان جمهوری اسلامی نیست. برعکس محصول طبیعی غلبه یک گرایش پوپولیستی بر حزبی است که تاریخ درخشانی در مبارزه علیه کلیت رژیم اسلامی و برای آزادی٬ برابری٬ حکومت کارگری و یک جامعه آزاد کمونیستی داشته است. اشاره مختصر به فرازهایی از این تغییر و تحول گویای اثرات مخرب این چرخش سیاسی است.
زمانیکه رهبری این حزب در شرایطی که خطر حمله نظامی به ایران در دوران نئوکانسرواتیوها در آمریکا شدت گرفته بود در پیام خود از این جریان میخواهد که "به جای حمله نظامی به ایران" از "مبارزات مردم" دفاع کند. زمانیکه رهبری این جریان در جنگ و حمله نظامی احتمالی به دنبال "فرصت ها" میگردد. زمانیکه در جنگ ارتجاعی و خونین اسرائیل در غره در شرایطی که بیش از هزار تن کودک و فرد غیر نظامی به خاک و خون کشیده میشوند٬ رهبری این جریان به جدال با "اومانیسم" و انسانگرایی در حزبشان بر میخیزد. زمانیکه اعضای رهبری این جریان نامه سرگشاده گله آمیز به اوباما می نویسد٬ ... ما در تمامی این سیاستها بروزات متعدد یک سیاست و گرایش پوپولیستی و چرخش به راست را مشاهده میکنیم.
در خاتمه
نقد ما به سیاستهای این جریان در عین حال تلاشی برای جلوگیری بیشتر از چرخش به راست در سیاستهای این حزب است. سرنوشت این حزب برای ما مهم است. هر درجه اتخاذ سیاستهای راست در این حزب ضربه ای به چپ و با چند حلقه فاصله ضربه ای به ماست. از طرف دیگر این جریان تا زمانیکه نام "حزب کمونیست کارگری" را با خود حمل میکند٬ از نظر برخی از کسانی که در بر آمد سیاسی جامعه برای اولین بار با کمونیسم کارگری آشنا میشوند٬ بعضا و علیرغم تلاش و خواست ما این نقطه نظرات را به پای جنبش ما و خط کمونیستی منصور حکمت می نویسند. از این رو ما در عین نقد صریح و روشن امیدواریم که نیرویی در این حزب بتواند در عین حال سدی در مقابل این سیاستهای راست پوپولیستی ایجاد کند. شاید جای خوشبینی زیادی نباشد٬ اما نباید اجازه داد خط پوپولیستی حاکم بر این حزب تمامی سنگ بنای سیاستهای کمونیسم کارگری را در این حزب پایین بکشد. *